[اسم]

format

/ˈfɔrˌmæt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شکل طرح، فرمت

معادل ها در دیکشنری فارسی: قالب قطع
  • 1.It’s the same book, but in a different format.
    1. این همان کتاب است، اما با شکلی متفاوت.
[فعل]

to format

/ˈfɔrˌmæt/
فعل گذرا
[گذشته: formatted] [گذشته: formatted] [گذشته کامل: formatted]

2 فرمت کردن (دیسک)

specialized
  • 1.You should format this disk.
    1. شما باید این دیسک را فرمت کنید.

3 صفحه‌آرایی کردن صفحه‌چینی کردن

specialized
better ways to format your spreadsheets
راه‌های بهتر برای صفحه‌چینی کردن گسترده‌برگ‌هایتان
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان