[اسم]

furniture

/ˈfɜr.nɪ.tʃər/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اسباب و اثاثیه لوازم خانگی

مترادف و متضاد furnishings house fittings stuff
  • 1.The only piece of furniture he has in his room is a bed.
    1. تنها اسباب و اثاثیه‌ای که او در اتاقش دارد یک تخت خواب است.
  • 2.They have a lot of antique furniture.
    2. آنها اسباب و اثاثیه قدیمی بسیاری دارند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان