[فعل]

to furnish

/ˈfɜːrnɪʃ/
فعل گذرا
[گذشته: furnished] [گذشته: furnished] [گذشته کامل: furnished]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مبله کردن

  • 1.The room was furnished with antiques.
    1. اتاق با اثاثیه قدیمی و آنتیک مبله شده بود.

2 فراهم کردن تهیه کردن، تأمین کردن

مترادف و متضاد provide supply
  • 1.Foreign investors furnished most of the capital for the project.
    1. سرمایه‌گذارهای خارجی بیشتر سرمایه پروژه را تأمین کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان