Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . با ژست فهماندن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to gesticulate
/dʒeˈstɪkjuleɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: gesticulated]
[گذشته: gesticulated]
[گذشته کامل: gesticulated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
با ژست فهماندن
با سر و دست اشاره کردن
1.He gesticulated wildly at the clock.
1. او وحشیانه با سر و دست به ساعت اشاره کرد.
2.She was shouting and gesticulating from the other side of the road.
2. او از آن طرف جاده داشت فریاد می زد و با ژست چیزی را می فهماند.
تصاویر
کلمات نزدیک
gestation
gerund
gertrude
gerrymander
gerontology
gesticulation
gesture
get
get a blowout
get a break
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان