[فعل]

to groan

/groʊn/
فعل ناگذر
[گذشته: groaned] [گذشته: groaned] [گذشته کامل: groaned]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ناله کردن نالیدن، با آه و ناله گفتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: نالیدن ناله کردن
  • 1.“I have a headache,” he groaned.
    1. او ناله کرد: «من سردرد دارم.» [او با آه و ناله گفت: «سردرد دارم.»]
[اسم]

groan

/groʊn/
قابل شمارش

2 ناله

معادل ها در دیکشنری فارسی: آه و ناله ناله
  • 1.he uttered a groan of anguish.
    1. او از عذاب، ناله کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان