[فعل]

to hang back

/ˈhæŋ ˈbæk/
فعل ناگذر
[گذشته: hung back] [گذشته: hung back] [گذشته کامل: hung back]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ماندن در جایی (بعد از رفتن بقیه)

  • 1.Stephen hung back for fear of being seen.
    1. "استفن" از ترس دیده شدن (در آنجا) ماند.

2 تعلل کردن این دست و آن دست کردن

  • 1.I was sure she knew the answer but for some reason she hung back.
    1. من مطمئن بودم که او جواب را می‌دانست، اما به هر دلیلی این دست و آن دست کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان