Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . عمل سخت و بیرحمانه
2 . بازی بیسبال
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
hardball
/ˈhɑːrdbɔːl/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
عمل سخت و بیرحمانه
رفتار بدون ملاحظه
to play hardball
سخت و بیرحمانه عمل کردن/رفتار کردن
I want us to play hardball on this issue.
من از همگی درخواست دارم که بر سر این مسئله سخت و بدون رحم عمل کنیم.
hardball politics
سیاست بدون ملاحظه [بیرحمانه]
2
بازی بیسبال
تصاویر
کلمات نزدیک
hardback
hard-working
hard-won
hard-wired
hard-wearing
hardboard
hardcover
harden
hardened
hardline
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان