Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سفت شدن
2 . سفت کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to harden
/ˈhɑrdən/
فعل ناگذر
[گذشته: hardened]
[گذشته: hardened]
[گذشته کامل: hardened]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سفت شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سفت شدن
سنگ شدن
1.The mixture hardens as it cools.
1. (این) مخلوط با سرد شدن، سفت میشود.
2.Wait for the cement to harden.
2. صبر کن تا سیمان سفت شود.
2
سفت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سفت کردن
1.It is thought that high cholesterol levels in the blood can harden the arteries.
1. تصور میشود که سطوح کلسترول بالا میتواند سرخرگها را سفت کند.
a method for hardening and preserving wood
روشی برای سفت کردن و نگهداری چوب
تصاویر
کلمات نزدیک
hardcover
hardboard
hardball
hardback
hard-working
hardened
hardline
hardliner
hardly
hardly ever
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان