[فعل]

to harden

/ˈhɑrdən/
فعل ناگذر
[گذشته: hardened] [گذشته: hardened] [گذشته کامل: hardened]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سفت شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: سفت شدن سنگ شدن
  • 1.The mixture hardens as it cools.
    1. (این) مخلوط با سرد شدن، سفت می‌شود.
  • 2.Wait for the cement to harden.
    2. صبر کن تا سیمان سفت شود.

2 سفت کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: سفت کردن
  • 1.It is thought that high cholesterol levels in the blood can harden the arteries.
    1. تصور می‌شود که سطوح کلسترول بالا می‌تواند سرخرگ‌ها را سفت کند.
a method for hardening and preserving wood
روشی برای سفت کردن و نگهداری چوب
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان