[قید]

hardly

/hɑrd.li/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به‌سختی به‌زور

معادل ها در دیکشنری فارسی: بزور به سختی به دشواری سخت
مترادف و متضاد barely only just scarcely easily
  • 1.I can hardly hear the speaker from here in the back.
    1. به‌سختی می‌توانم صدای سخنگو را از این پشت بشنوم.

2 به‌ندرت کم

معادل ها در دیکشنری فارسی: ندرتا
  • 1.I hardly go to the gym.
    1. من به‌ندرت به باشگاه می‌روم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان