[صفت]

hazy

/ˈheɪzi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: hazier] [حالت عالی: haziest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گردآلود (هوا) غبارآلود

معادل ها در دیکشنری فارسی: غبارآلود
مترادف و متضاد foggy misty smoggy bright sunny
  • 1.The vicinity of London is known to be hazy.
    1. حوالی لندن به غبارآلود بودن معروف است.

2 گیج کم‌حافظه، حواس‌پرت

مترادف و متضاد indistinct vague clear
  • 1.Although Cora had a great memory, she was unusually hazy about the details of our meeting on January 16th.
    1. اگرچه "کورا" حافظه خوبی داشت، به‌طرز غیرمعمولی درباره جزئیات ملاقات ما در روز شانزدهم ژانویه کم‌حافظه بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان