[فعل]

to hold up

/hoʊld ʌp/
فعل گذرا
[گذشته: held up] [گذشته: held up] [گذشته کامل: held up]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 با اسلحه سرقت کردن سرقت مسلحانه کردن

  • 1.Masked men held up a security van in South London yesterday.
    1. مردان نقاب‌پوش یک ون محافظتی را دیروز در جنوب لندن با اسلحه سرقت کردند.
  • 2.Two men held up a bank in Springfield today.
    2. امروز، دو مرد، از بانکی در "اسپرینگ‌فیلد" با اسلحه سرقت کردند.

2 به تأخیر انداختن (روند چیزی را) متوقف کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: معطل شدن معطل ماندن
  • 1.The plane was held up for 40 minutes.
    1. [پرواز] آن هواپیما، به‌مدت 40 دقیقه به تأخیر افتاد.
  • 2.The project was held up by various legal problems.
    2. پروژه به‌خاطر مشکلات مختلف حقوقی متوقف شد.

3 صبر کردن

  • 1.Hold up a minute. I want to check something.
    1. یک دقیقه صبر کن. می‌خواهم چیزی را چک کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان