[صفت]

homesick

/ˈhoʊmˌsɪk/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more homesick] [حالت عالی: most homesick]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دلتنگی (برای وطن) غربت‌زده

  • 1.As I read my mother's letter, I began to feel more and more homesick.
    1. در حالی که داشتم نامه مادرم را می‌خواندم، احساس دلتنگی بیشتر و بیشتری می‌کردم.
  • 2.I don't believe in getting homesick.
    2. من به غربت‌زدگی [غربت‌زده شدن] معتقد نیستم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان