Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . زادگاه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
hometown
/ˈhoʊm.taʊn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
زادگاه
شهر محل تولد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زادگاه
1.He was born in Miami, but he considers New York his hometown since he's lived there most of his life.
1. او در میامی متولد شده بود اما او نیویورک را به عنوان زادگاهش می شناخت چون بیشتر عمرش را انجام زندگی کرده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
homestead
homesickness
homesick
homeschooling
homeric
homeward
homewards
homework
homeworker
homicidal
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان