Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خانم خانهدار
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
housewife
/ˈhɑʊs.wɑɪf/
قابل شمارش
[جمع: housewives]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خانم خانهدار
کدبانو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خانم خانهدار
زن خانهدار
کدبانو
1.My grandmother was the perfect housewife.
1. مادربزرگ من خانم خانهدار نمونه ای بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
housewarming
houses of parliament
houseproud
housemate
houseman
housework
housing
housing benefit
housing development
housing estate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان