[اسم]

housework

/ˈhɑʊs.wɜrk/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کار خانه (نظافت و آشپزی و...)

معادل ها در دیکشنری فارسی: کار خانه
  • 1.I hate doing housework.
    1. از انجام دادن کار خانه، متنفرم.
  • 2.We divide up the housework between us.
    2. ما کار خانه را بین خودمان تقسیم کردیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان