Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اجرا
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
implementation
/ˌɪmplɪmenˈteɪʃn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اجرا
عملی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اجراء
اعمال
انجام
ایفا
formal
1.the implementation of the new system
1. اجرای سیستم جدید
تصاویر
کلمات نزدیک
implement
implausible
implant
implacably
implacable
implicate
implication
implicit
implicitly
implied
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان