Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . متهم کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to implicate
/ˈɪmplɪˌkeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: implicated]
[گذشته: implicated]
[گذشته کامل: implicated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
متهم کردن
مشمول کردن، درگیر کردن
مترادف و متضاد
incriminate
involve
absolve
1.He implicated his government in the murders of three judges.
1. او دولتش را به قتل آن سه قاضی متهم کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
implementation
implement
implausible
implant
implacably
implication
implicit
implicitly
implied
implode
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان