[فعل]

to implode

/ɪmˈploʊd/
فعل ناگذر
[گذشته: imploded] [گذشته: imploded] [گذشته کامل: imploded]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 از داخل منفجر شدن از داخل فرو ریختن

مترادف و متضاد collapse inward explode
  • 1.both apartments had imploded.
    1. هر دو آپارتمان از داخل منفجر شدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان