[اسم]

implication

/ˌɪmpləˈkeɪʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پیامد

مترادف و متضاد consequence
  • 1.We need to discuss the implications of the new law.
    1. باید پیامدهای این قانون جدید را مورد بحث قرار دهیم.

2 اشاره (غیرمستقیم) تلویح، دلالت

معادل ها در دیکشنری فارسی: دلالت
مترادف و متضاد inference suggestion
  • 1.He didn’t actually say it, but the implication was that I am lazy.
    1. او در واقع آن حرف را نزد، اما اشاره بر آن بود که من تنبل هستم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان