[صفت]

impotent

/ˈɪmpətənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more impotent] [حالت عالی: most impotent]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ناتوان ضعیف، عاجز

معادل ها در دیکشنری فارسی: بی‌اختیار ناتوان عاجز
  • 1.Without the chairman's support, the committee is impotent.
    1. بدون حمایت رئیس، کمیته ناتوان است [قدرتی ندارد].

2 ناتوان جنسی (مرد)

معادل ها در دیکشنری فارسی: مقطوع‌النسل عنین
  • 1.The operation left him impotent.
    1. (آن) عمل جراحی او را از لحاظ جنسی ناتوان کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان