[صفت]

impractical

/ɪmˈpræktəkəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more impractical] [حالت عالی: most impractical]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نامناسب غیرکاربردی

مترادف و متضاد functional practical
impractical high heels
کفش‌های پاشنه بلند نامناسب

2 غیرعملی غیرواقع‌بینانه، ناشدنی

معادل ها در دیکشنری فارسی: نشدنی غیرعملی
  • 1.It was totally impractical to think that we could finish the job in two months.
    1. کاملاً ناشدنی بود که فکر کنیم می‌توانیم کار را در دو ماه تمام کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان