[فعل]

to impound

/ɪmˈpaʊnd/
فعل گذرا
[گذشته: impounded] [گذشته: impounded] [گذشته کامل: impounded]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مصادره کردن توقیف کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: توقیف کردن
  • 1.The car was impounded by the police after the accident.
    1. (آن) خودرو بعد از تصادف، توسط پلیس مصادره شد.

2 نگه داشتن (حیوانات ولگرد/گمشده در پناهگاه)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان