[اسم]

incapacity

/ˌɪnkəˈpæsəti/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ناتوانی بیماری

معادل ها در دیکشنری فارسی: ازکارافتادگی
  • 1.She returned to work after a long period of incapacity.
    1. او بعد از مدت طولانی بیماری به سرکار برگشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان