[فعل]

to indulge

/ɪnˈdʌlʤ/
فعل گذرا
[گذشته: indulged] [گذشته: indulged] [گذشته کامل: indulged]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جامه عمل پوشاندن عملی کردن، ارضا کردن

  • 1.After she retired, she had time to indulge her passion for traveling.
    1. پس از آنکه بازنشسته شد، وقت داشت به اشتیاقش برای مسافرت، جامع عمل بپوشاند.

2 مشغول به کاری شدن سرگرم کاری شدن

  • 1.They went into town to indulge in shopping.
    1. آنها به شهر رفتند تا مشغول خرید کردن شوند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان