[فعل]

to innovate

/ˈɪnəˌveɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: innovated] [گذشته: innovated] [گذشته کامل: innovated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ابداع کردن نوآوری کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: ابداع کردن اختراع کردن نوآوری کردن
مترادف و متضاد revolutionize
  • 1.innovating new and better products
    1. نوآوری (کردن) محصولات جدید و بهتر
  • 2.to innovate a new word
    2. ابداع کردن یک واژه جدید
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان