[اسم]

inquest

/ˈɪŋkwest/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بازجویی تحقیق، بازپرسی

  • 1.An inquest was held to discover the cause of death.
    1. یک تحقیق برای شناسایی علت مرگ برقرار شد.
  • 2.At the inquest they heard that the car had driven off after the accident.
    2. در جریان بازجویی آنها شنیدند که بعد از تصادف راننده فرار کرده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان