[اسم]

inquiry

/ɪnˈkwɑɪ.ri/
قابل شمارش

1 تحقیق بازرسی

مترادف و متضاد examination investigation query question
  • 1.I've made some inquiries about the cost of a round-the-world ticket.
    1. تحقیقاتی در باب هزینه یک بلیط دور دنیا انجام داده‌ام.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان