Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . متناوب
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
intermittent
/ˌɪntərˈmɪtənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more intermittent]
[حالت عالی: most intermittent]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
متناوب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ناپیوسته
گهگاه
1.intermittent rain
1. باران متناوب
تصاویر
کلمات نزدیک
intermission
intermingle
interminably
interminable
intermezzo
intermittent rain
intern
internal
internal bleeding
internal combustion engine
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان