[صفت]

intermittent

/ˌɪntərˈmɪtənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more intermittent] [حالت عالی: most intermittent]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 متناوب

معادل ها در دیکشنری فارسی: ناپیوسته گهگاه
  • 1.intermittent rain
    1. باران متناوب
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان