[اسم]

intern

/ˈɪntɜrn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کارآموز انترن (پزشکی)، کارورز

معادل ها در دیکشنری فارسی: انترن کارورز
مترادف و متضاد trainee
  • 1.he worked as an intern for a local magazine.
    1. او به عنوان یک کارآموز برای مجله‌ای محلی کار کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان