[اسم]

investment

/ɪnˈvestmənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سرمایه‌گذاری

معادل ها در دیکشنری فارسی: سرمایه‌گذاری
  • 1.This country needs investment in education.
    1. این کشور در حوزه آموزش و پرورش به سرمایه‌گذاری نیاز دارد.
investment income
درآمد (ناشی از) سرمایه‌گذاری
to encourage foreign investment
تشویق کردن سرمایه‌گذاری خارجی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان