[اسم]

investor

/ɪnˈvɛstər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سرمایه‌گذار

معادل ها در دیکشنری فارسی: سرمایه‌گذار
  • 1.A New York investor offered to acquire the company's shares for $13 each.
    1. یک سرمایه‌گذار نیویورکی پیشنهاد کرد که سهام شرکت را هر کدام 13 دلار بخرد.
  • 2.Investors are hoping that the markets will improve.
    2. سرمایه‌گذاران امیدوارند که بازار بهبود پیدا کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان