Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سرمایهگذار
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
investor
/ɪnˈvɛstər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سرمایهگذار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سرمایهگذار
1.A New York investor offered to acquire the company's shares for $13 each.
1. یک سرمایهگذار نیویورکی پیشنهاد کرد که سهام شرکت را هر کدام 13 دلار بخرد.
2.Investors are hoping that the markets will improve.
2. سرمایهگذاران امیدوارند که بازار بهبود پیدا کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
investment
investigator
investigative journalism
investigative
investigation
inveterate
invidious
invigilate
invigilator
invigorate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان