[صفت]

involved

/ɪnˈvɑlvd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more involved] [حالت عالی: most involved]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 درگیر (چیزی بودن) [با چیزی سر و کار داشتن یا در چیزی مشارکت داشتن]

معادل ها در دیکشنری فارسی: دخیل درگیر سهیم
  • 1.I’m very involved in local politics.
    1. من در سیاست محلی خیلی درگیر هستم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان