[اسم]

involvement

/ɪnˈvɑlv.mənt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 درگیری دخالت

معادل ها در دیکشنری فارسی: درگیری
مترادف و متضاد attachment collaboration participation
  • 1.He denies any involvement in the attack.
    1. او هرگونه درگیری در آن حمله را نفی می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان