[جمله]

keep one's nose out of something

/kip wʌnz noʊz aʊt ʌv ˈsʌmθɪŋ/

1 فضولی کردن دخالت بیجا کردن

مترادف و متضاد have one's nose in something
  • 1.I wish that the secretary at our office would keep her nose out of other people's business.
    1. ای کاش که منشی شرکت ما انقدر در کار و زندگی دیگران دخالت بیجا نمی کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان