[فعل]

to knock off

/nˈɑːk ˈɔf/
فعل گذرا
[گذشته: knocked off] [گذشته: knocked off] [گذشته کامل: knocked off]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کشتن به قتل رساندن

informal

2 دست (از کار) کشیدن (کار را) تعطیل کردن

informal
  • 1.Do you want to knock off early today?
    1. می‌خواهی امروز زودتر دست از کار بکشیم؟
  • 2.What time do you knock off work?
    2. چه زمانی کار را تعطیل می‌کنی [کارت کی تمام می‌شود؟]

3 قیمت چیزی را کاهش دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تخفیف دادن
informal
  • 1.The news knocked 13% off the company's shares.
    1. اخبار 13% از قیمت سهام شرکت را کاهش داد.
  • 2.They knocked off $60 because of a scratch.
    2. آنها به‌خاطر یک خط [خراش] 60$ قیمت را کاهش دادند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان