[اسم]

leftovers

/ˈlɛfˌtoʊvərz/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 غذای باقی‌مانده مانده غذا

معادل ها در دیکشنری فارسی: باقی‌مانده غذا ته‌مانده
  • 1.I don't like to eat leftovers.
    1. دوست ندارم غذای باقی‌مانده بخورم.
  • 2.You’ve always got good ideas for using up leftovers.
    2. تو همیشه ایده‌های خوبی برای استفاده کردن از غذاهای باقی‌مانده داری.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان