Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . رها کردن
2 . اخراج کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[عبارت]
let go
/lɛt goʊ/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
رها کردن
ول کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
یله کردن
رها کردن
ول کردن
وادادن
1.Let go of my hand!
1. دستم را رها کن!
2.Let me go. You’re hurting me!
2. ولم کن. داری بهم صدمه میزنی!
2
اخراج کردن
عذر کسی را خواستن
1.They're having to let 100 employees go because of falling profits.
1. آنها مجبورند به خاطر کاهش سود، 100 کارمند را اخراج کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
let down
let bygones be bygones.
let alone
let
lester
let in
let know
let me adjust the rearview mirror.
let me check it in the dictionary.
let me put on my glasses.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان