[فعل]

to let

/let/
فعل گذرا
[گذشته: let] [گذشته: let] [گذشته کامل: let]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اجازه دادن گذاشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: اجازه دادن گذاشتن
مترادف و متضاد allow authorize grant permit prevent prohibit
to let somebody/something do something
به کسی/چیزی اجازه انجام کاری را دادن
  • 1. Don't let it upset you.
    1. نگذار آن ناراحتت کند.
  • 2. Let me carry your bag.
    2. (به من) اجازه دهید کیف شما را حمل کنم [بیاورم].
  • 3. Let me help you.
    3. بگذار [به من اجازه بده] کمکت کنم.
  • 4. They won't let him leave the country.
    4. به او اجازه خروج از کشور (را) نمی‌دهند.
to let somebody/something
به کسی/چیزی اجازه دادن
  • 1. He'd eat chocolate all day long if I let him.
    1. اگر به او اجازه دهم، تمام روز شکلات می‌خورد.
  • 2. She wanted to lend me some money but I wouldn't let her.
    2. او می‌خواست مبلغی پول به من قرض دهد، اما من اجازه نمی‌دادم.
to let somebody/something + adv./prep.
به کسی/چیزی اجازه (رفتن به جایی) دادن
  • 1. Let the dog in.
    1. اجازه بده سگ به داخل بیاید.
  • 2. Please let me (get) past.
    2. لطفاً اجازه دهید من عبور کنم [رد شوم].
let's do something
بیا ... [دادن پیشنهاد برای انجام کاری]
  • 1. Let's go to the beach.
    1. بیا به ساحل برویم.
  • 2. Let's not tell her what we did.
    2. بیایید به او نگوییم چه کار کردیم.

2 اجاره دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: اجاره دادن
مترادف و متضاد lease let out rent rent out
to let something
چیزی را اجاره دادن
  • 1. I let the spare room.
    1. من اتاق اضافی را اجاره دادم.
  • 2. She let the flat to a tenant.
    2. او آپارتمان را به یک مستاجر اجاره داد.
[اسم]

let

/let/
قابل شمارش

3 اجاره (ملک یا خانه) خانه یا ملک اجاره‌ای

a long-term let
اجاره بلندمدت
  • I've taken a long-term let on the flat.
    آن آپارتمان را اجاره بلندمدت کرده‌ام.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان