Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اجازه دادن
2 . اجاره دادن
3 . اجاره (ملک یا خانه)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to let
/let/
فعل گذرا
[گذشته: let]
[گذشته: let]
[گذشته کامل: let]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اجازه دادن
گذاشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اجازه دادن
گذاشتن
مترادف و متضاد
allow
authorize
grant
permit
prevent
prohibit
to let somebody/something do something
به کسی/چیزی اجازه انجام کاری را دادن
1. Don't let it upset you.
1. نگذار آن ناراحتت کند.
2. Let me carry your bag.
2. (به من) اجازه دهید کیف شما را حمل کنم [بیاورم].
3. Let me help you.
3. بگذار [به من اجازه بده] کمکت کنم.
4. They won't let him leave the country.
4. به او اجازه خروج از کشور (را) نمیدهند.
to let somebody/something
به کسی/چیزی اجازه دادن
1. He'd eat chocolate all day long if I let him.
1. اگر به او اجازه دهم، تمام روز شکلات میخورد.
2. She wanted to lend me some money but I wouldn't let her.
2. او میخواست مبلغی پول به من قرض دهد، اما من اجازه نمیدادم.
to let somebody/something + adv./prep.
به کسی/چیزی اجازه (رفتن به جایی) دادن
1. Let the dog in.
1. اجازه بده سگ به داخل بیاید.
2. Please let me (get) past.
2. لطفاً اجازه دهید من عبور کنم [رد شوم].
let's do something
بیا ... [دادن پیشنهاد برای انجام کاری]
1. Let's go to the beach.
1. بیا به ساحل برویم.
2. Let's not tell her what we did.
2. بیایید به او نگوییم چه کار کردیم.
2
اجاره دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اجاره دادن
مترادف و متضاد
lease
let out
rent
rent out
to let something
چیزی را اجاره دادن
1. I let the spare room.
1. من اتاق اضافی را اجاره دادم.
2. She let the flat to a tenant.
2. او آپارتمان را به یک مستاجر اجاره داد.
[اسم]
let
/let/
قابل شمارش
3
اجاره (ملک یا خانه)
خانه یا ملک اجارهای
a long-term let
اجاره بلندمدت
I've taken a long-term let on the flat.
آن آپارتمان را اجاره بلندمدت کردهام.
تصاویر
کلمات نزدیک
lester
lest
lessor
lesson
lesser
let alone
let bygones be bygones.
let down
let go
let in
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان