Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . صف کشیدن
2 . برنامهریزی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to line up
/laɪn ʌp/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: lined up]
[گذشته: lined up]
[گذشته کامل: lined up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
صف کشیدن
به صف در آوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
صف بستن
1.The soldiers lined us up against a wall and I thought they were going to shoot us.
1. سربازان، ما را در مقابل دیواری به صف در آوردند و من فکر کردم که آنها میخواهند به ما شلیک کنند.
2.We lined up to receive our food rations.
2. ما صف کشیدیم تا جیرههای غذاییمان را دریافت کنیم.
2
برنامهریزی کردن
1.What projects have you lined up?
1. چه پروژههایی را (برای آینده) برنامهریزی کردهای؟
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
line pocket
line of longitude
line of least resistance
line drawing
line
linear
linearly
lineman
linen
liner
کلمات نزدیک
line manager
line graph
line drive
line drawing
line
line-out
line-up
lineage
lineal
linear
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان