[جمله]

make one's mouth water

/meɪk wʌnz maʊθ ˈwɔtər/

1 دهان آب افتادن

  • 1.The restaurants is supposed to be wonderful. Every time that I see the menu, it makes my mouth water.
    1. این رستوران مثل اینکه خیلی فوق‌العاده است. هر بار که به منویش نگاه می‌کنم دهانم آب می‌افتد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان