[اسم]

maneuver

/məˈnuvər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مانور تمرین عملی

معادل ها در دیکشنری فارسی: تمهید رزمایش مانور
مترادف و متضاد move
  • 1.Reversing round a corner is one of the maneuvers you are required to perform in a driving test.
    1. دور زدن یک نبش یکی از مانورهایی است که باید در امتحان رانندگی اجرا کنید.
[فعل]

to maneuver

/məˈnuvər/
فعل گذرا
[گذشته: maneuvered] [گذشته: maneuvered] [گذشته کامل: maneuvered]

2 مانور دادن با مهارت چیزی را حرکت دادن، با مهارت وارد جایی شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: مانور دادن
  • 1.to maneuver into a parking space
    1. با مهارت وارد جای پارک شدن [با مهارت اتومبیل را پارک کردن]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان