[اسم]

mate

/meɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 رفیق

معادل ها در دیکشنری فارسی: هم‌صحبت
مترادف و متضاد friend
  • 1.I was with a mate.
    1. من با رفیقم بودم.
  • 2.They've been best mates since school.
    2. آنها از دوران مدرسه بهترین رفقای هم بودند.

2 شریک هم(اتاقی، کلاسی و...)

  • 1.Andrew is one of my classmates.
    1. "اندرو" یکی از هم‌کلاسی‌های من است.
  • 2.She is my roommate.
    2. او هم‌اتاقی من است.

3 جفت

معادل ها در دیکشنری فارسی: جفت
  • 1.In spring the birds look for mates.
    1. در بهار، پرندگان دنبال جفت می‌گردند.
  • 2.The male bird sings to attract a mate.
    2. پرنده مذکر آواز می‌خواند تا یک جفت را جذب کند.

4 زیردست ناخدا

  • 1.He had worked as a ship's mate for ten years.
    1. او برای ده سال به عنوان زیردست ناخدای کشتی کار کرده است.
  • 2.She has been a faithful mate to the captain.
    2. او برای کاپیتان زیردست ناخدای وفاداری بوده است.
[فعل]

to mate

/meɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: mated] [گذشته: mated] [گذشته کامل: mated]

5 جفت‌گیری کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: جفت شدن جفت‌گیری کردن
  • 1.After mating, the female kills the male.
    1. بعد از جفت‌گیری، ماده نر را می‌کشد.
  • 2.pandas rarely mate in captivity.
    2. پانداها به ندرت در اسارت جفت‌گیری می‌کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان