[قید]

moderately

/ˈmɑdərətli/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more moderately] [حالت عالی: most moderately]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تاحدودی نسبتاً

مترادف و متضاد reasonably
  • 1.Cook in a moderately hot oven.
    1. در یک فر نسبتاً داغ (آن غذا را) بپزید.
  • 2.He was moderately successful, making a living but hardly getting rich.
    2. او تاحدودی موفق است، خرج زندگی‌اش را در می‌آورد، اما به‌سختی می‌تواند پولدار شود.

2 معقولانه با اعتدال، معتدلانه

معادل ها در دیکشنری فارسی: در حد اعتدال به‌اندازه
a moderately priced hotel
هتلی با قیمت معقولانه
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان