[اسم]

moderation

/ˌmɑːdəˈreɪʃn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اعتدال میانه‌روی

معادل ها در دیکشنری فارسی: اعتدال میانه‌روی
  • 1.I drink alcohol in moderation.
    1. من نوشیدنی الکلی را با میانه‌روی [به اندازه] می‌نوشم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان