Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بیادبانه با کسی صحبت کردن
2 . باعصبانیت و باصدای بلند دادوبیداد کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to mouth off
/maʊθ ɔf/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: mouthed off]
[گذشته: mouthed off]
[گذشته کامل: mouthed off]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بیادبانه با کسی صحبت کردن
بد حرف زدن
informal
1.Can you believe how her children mouth off to her?
1. باورت میشود که بچههایش چقدر بیادبانه با او صحبت میکنند؟
2
باعصبانیت و باصدای بلند دادوبیداد کردن
باعصبانیت و باصدای بلند اعتراض کردن
informal
1.Clark was mouthing off in the locker room after we lost.
1. "کلارک" بعد از باختمان، داشت در رختکن با صدای بلند و باعصبانیت دادوبیداد میکرد
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
mouth harp
mouth bow
mouth-watering
mouth-to-mouth resuscitation
mouth
mouth organ
mouthpiece
mouthwash
mouton
movable
کلمات نزدیک
mouth
mousy
moustache
mousse
moussaka
mouth to feed
mouth-organ
mouth-watering
mouth-watering scent
mouthful
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان