Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . رفتن
2 . چیز جدیدی شروع کردن
3 . تغییر کردن (دیدگاه، عقیده و...)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to move on
/muv ɑn/
فعل ناگذر
[گذشته: moved on]
[گذشته: moved on]
[گذشته کامل: moved on]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
رفتن
1.Let's move on to the next topic.
1. بیایید به درس بعدی برویم.
2
چیز جدیدی شروع کردن
1.I'd done the same job for ten years and felt it was time to move on.
1. من ده سال بود که مشغول به یک کار بودم و احساس کردم زمانش رسیده چیز جدیدی را شروع کنم.
2.When you finish, move on to the next exercise.
2. وقتی تمام کردی، تمرین بعدی را شروع کن.
3
تغییر کردن (دیدگاه، عقیده و...)
عوض شدن (از نظر باورها و...)
1.I’ve moved on since high school, and now I don’t have much in common with some of my old friends.
1. من از دوران دبیرستان (به بعد) تغییر کردهام و حالا هم خیلی با چند تا از دوستان قدیمیام حرف مشترک ندارم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
move into
move in
move
movable
mouton
move out
move over
move up
movement
mover
کلمات نزدیک
move off
move into a new place
move in
move back
move away
move out
move over
move the goalposts
movement
movie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان