[اسم]

neck

/nek/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: گردن
مترادف و متضاد nape
  • 1.He had the thickest neck I'd ever seen.
    1. او کلفت‌ترین گردنی را داشت که تا به حال دیده بودم.
  • 2.She wore a gold chain around her neck.
    2. او یک زنجیر طلا دور گردنش انداخته بود.

2 یقه

  • 1.The neck’s too tight.
    1. یقه‌اش خیلی تنگ است.

3 سر (بطری) [قسمت فوقانی و باریک یک بطری]

the neck of the bear bottle
سر بطری آبجو
[فعل]

to neck

/nek/
فعل ناگذر
[گذشته: necked] [گذشته: necked] [گذشته کامل: necked]

4 بوسیدن و نوازش کردن

informal
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان