Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سر تکان دادن
2 . عمل تکان دادن سر (به منظور خاصی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to nod
/nɑd/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: nodded]
[گذشته: nodded]
[گذشته کامل: nodded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سر تکان دادن
با سر اشاره کردن
1.Many people in the audience nodded in agreement.
1. افراد بسیاری در بین حضار با موافقت سر تکان دادند.
2.She looked up and nodded for me to come in.
2. او به بالا نگاه کرد و برای من سر تکان داد که بروم داخل.
[اسم]
nod
/nɑd/
قابل شمارش
2
عمل تکان دادن سر (به منظور خاصی)
1.Jim gave me a nod when I came in the room.
1. وقتی که من وارد اتاق شدم، جیم به من سر تکان داد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
nocturnal
nobly
noble
nobble
no more
nod off
noel
noise
noise pollution
noisily
کلمات نزدیک
nocturne
nocturnal
nobody
noblewoman
nobleman
nod off
node
nodule
noel
noise
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان