[اسم]

note

/noʊt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 یادداشت

معادل ها در دیکشنری فارسی: تبصره یادداشت نت
مترادف و متضاد memo message
  • 1.Did you get my note?
    1. یادداشتم به دستت رسید؟
  • 2.There's a note pinned to the door saying when the store will open again.
    2. یادداشتی به در نصب شده است که روی آن نوشته است که مغازه دوباره کی باز می‌شود.
to make a note
یادداشت کردن
  • Please make a note of the dates.
    لطفا تاریخ‌ها را یادداشت کنید.
to leave a note
یادداشت گذاشتن
  • He left a note to say he would be home late.
    او یادداشتی گذاشت تا بگوید که دیر به خانه می‌رسد.
to take notes
یادداشت‌برداری کردن
  • He sat taking notes of everything that was said.
    او نشست و از همه چیزهایی که گفته شد، یادداشت‌برداری کرد.
کاربرد اسم note به معنای یادداشت
اسم note در مفهوم "یادداشت" به نامه یا پیغامی غیررسمی اشاره دارد. مثال:
".He left a note to say he would be home late" (او یادداشتی گذاشت تا بگوید که دیر به خانه می‌رسد.)
"?Did you get my note" (یادداشتم به دستت رسید؟)

2 نت

معادل ها در دیکشنری فارسی: نت
  • 1.He played the first few notes of the tune.
    1. او چندتا از اولین نت‌های آهنگ را نواخت.
high/low notes
نت‌های بالا/پایین
  • She has a good voice but has trouble hitting the high notes.
    او صدای خوبی دارد، اما در خواندن نت‌های بالا مشکل دارد.
کاربرد اسم note به معنای نت
اسم note در این مفهوم اشاره دارد به یک تک‌آوا با ویژگی آوایی بخصوص که حاصل نواختن یک آلت موسیقی و یا صدای انسان است. مثال:
"high notes" (نت‌های بالا)

3 توضیح نکته

مترادف و متضاد annotation explanation
  • 1.See note 3, page 37.
    1. به توضیح 3، صفحه 37 مراجعه کنید.
  • 2.The booklet has full notes on each artist.
    2. این کتابچه توضیحاتی جامع درباره هر هنرمند دارد.
کاربرد اسم note به معنای توضیح
اسم note در مفهوم "توضیح" اشاره دارد به توضیحات یا نظراتی که در حاشیه یک کتاب درباره واژه‌ای یا متنی داده شده است. مثال:
".See note 3, page 37" (به توضیح 3، صفحه 37 مراجعه کنید.)

4 اسکناس پول کاغذی

معادل ها در دیکشنری فارسی: اسکناس
مترادف و متضاد cash money
to pay in notes
با اسکناس پرداخت کردن
  • You can pay in notes.
    می‌توانی با اسکناس پرداخت کنی.
a ten/five pound note
یک اسکناس ده پوندی/پنج پوندی
  • He left a ten-pound note as a tip.
    او یک اسکناس ده پوندی را به عنوان انعام گذاشت.

5 لحن تن صدا

  • 1.There was a note of scorn in her voice.
    1. لحنی تحقیرآمیز در صدای او بود.
a sad/serious/different... note
لحن غمگین/جدی/متفاوت و...
  • There was a sad note in his voice.
    لحن غمگینی در صدایش بود.

6 نامه رسمی

  • 1.The Secretariat sent a diplomatic note to the embassy protesting about the sale of arms.
    1. به منظور اعتراض به فروش تسلیحات، دبیرخانه نامه‌ای رسمی به سفارت فرستاد.
  • 2.You should not use friendly tone in your note.
    2. نباید در نامه رسمیت از لحن دوستانه استفاده کنی.
[فعل]

to note

/noʊt/
فعل گذرا
[گذشته: noted] [گذشته: noted] [گذشته کامل: noted]

7 ملاحظه کردن توجه کردن، متوجه چیزی شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: اعتنا کردن توجه کردن
formal
مترادف و متضاد bear in mind consider ignore
to note something
متوجه چیزی شدن/به چیزی توجه کردن
  • He noted his mother's unusual gaiety.
    او متوجه شوخ و شنگی غیرطبیعی مادرش شد.
to note that…
توجه کردن به اینکه ...
  • Please note (that) the office will be closed on Monday.
    لطفا توجه بفرمایید که دفتر روز دوشنبه تعطیل خواهد بود.
to note how/where...
توجه کردن به اینکه چطور/کجا و...
  • Note how these animals sometimes walk with their tails up in the air.
    توجه کنید چطور آن حیوانات گاهی با دمشان در هوا راه می‌رفتند.
it is noted that…
توجه شود که...
  • It should be noted that dissertations submitted late will not be accepted.
    باید توجه شود که آن دسته از رساله‌هایی که دیر ارائه شوند، پذیرفته نمی‌شوند.
کاربرد فعل note به معنای ملاحظه کردن
فعل note در این مفهوم به بادقت به چیزی توجه کردن و در نظر گرفتن آن چیز اشاره دارد. مثال:
".Please note (that) we will be closed on Saturday" (ملاحظه بفرمایید که ما روز شنبه تعطیل خواهیم بود.)

8 ذکر کردن متذکر شدن، بیان کردن

  • 1.The author notes how journalists must, inevitably, simplify complex issues.
    1. نویسنده ذکر می‌‌کند که چگونه خبرنگاران باید ناچارا مسائل پیچیده را ساده کنند.
to note + speech
بیان کردن + نقل قول
  • "We should help the homeless," he noted.
    او بیان کرد: «ما باید به بی‌خانمانان کمک کنیم.»
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان