[صفت]

obsessive

/əbsˈɛsɪv/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more obsessive] [حالت عالی: most obsessive]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 وسواسی دچار وسواس فکری، وسواس‌گونه

معادل ها در دیکشنری فارسی: وسواسی
  • 1.He's becoming more and more obsessive about punctuality.
    1. او دارد بیشتر و بیشتر درباره وقت‌شناسی دچار وسواس فکری می‌شود.
an obsessive attention to detail
توجه وسواس‌گونه به جزئیات
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان